لزوم تذکر بانک مرکزی به بانک‌ها برای تسریع در پرداخت وام‌های ازدواج و فرزندآوری به متقاضیان برگزاری جشنواره تفریحی‌ورزشی «شهردخت» با محوریت دختران مشهدی در ۵ بوستان مشهد نقش دختران در بهبود آینده کشور چیست؟ پیروزی شاگردان سلیمانی در اولین دیدار برابر فیلیپین در جام ملت‌های فوتسال زنان آسیا درخواست برقراری حق اولاد و عائله‌مندی برای بانوان شاغل و حمایت از حقوق برابر زن و مرد هویت‌یابی، مسئله اصلی دختران در جامعه امروز افزایش آگاهی مادران، کلید ترویج زایمان طبیعی در کشور بررسی نقش دختران ایرانی در دیپلماسی عمومی مشارکت ۲۰ درصدی زنان خراسان شمالی در فعالیت‌های اقتصادی این استان برگزاری برنامه‌های متنوع دانشگاه آزاد اسلامی خراسان رضوی در دهه کرامت ۱۴۰۴ ویژه بانوان دانشگاهی برگزاری نخستین جشنواره ملی عکس «خانواده ایرانی» با هدف پاسداشت ارزش‌های فرهنگی، اجتماعی و تاریخی نهاد خانواده استقبال دختران خراسانی از ورزش قایقرانی بررسی دلایل انتخاب حجاب توسط زن مسلمان در کشورهای غربی صبر و بردباری والدین، از ارکان مهم در تربیت کودکان بیش‌فعال معرفی نمایندگان ایران برای شرکت در اتحادیه تجاری زنان بریکس روایت داستان‌های عروسک‌ها و نقش آن‌ها در زندگی کودکان و دختران اقوام مختلف در یک مستند خانوادگی آمار تولد نوزادان ایرانی در سال ۱۴۰۳ چقدر اعلام شده است؟ عدم ارتباط میان مراقبت از دندان‌های کودکان با شیر خوردن آنها در ۲ سال اول زندگی
سرخط خبرها
روایت زیارت | من دلم برای امام رضا تنگ شده

روایت زیارت | من دلم برای امام رضا تنگ شده

  • کد خبر: ۲۲۳۰۸۰
  • ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۳:۵۸
فاطمه دل توی دلش نیست که به قولی که به بچه‌هایش داده عمل کند. همانطور که استکان‌ها را توی سینی می‌گذارد تقویم را نگاهی می‌کند تا از دو روز مرخصی عید فطر بهترین استفاده را ببرد و به قولش هم عمل کرده باشد...
مریم دهقان
خبرنگار مریم دهقان

به گزارش شهرآرانیوز، همه چیز از آنجایی شروع شد که مامان فاطمه به شوهرش گفته بود عید که شد به خاطر تولد پسرمان و تعطیلات نوروزی چند روزی مرخصی بگیریم و بیاییم مشهد، اما مدیر همسرش اجازه نداد و گفته بود هفت روز اول سال خیلی سرشان شلوغ است و باید بمانی و ماندنشان در شیراز تا عید فطر هم طول کشید. علی اکبر هر از گاهی سراغ قولی که مامان فاطمه و بابا بهش دادند را می‌گیرد.

فاطمه دل توی دلش نیست که به قولی که به بچه‌هایش داده عمل کند. همانطور که استکان‌ها را توی سینی می‌گذارد تقویم را نگاهی می‌کند تا از دو روز مرخصی عید فطر بهترین استفاده را ببرد و به قولش هم عمل کرده باشد. با سینی چای به سمت‌هال می‌رود. بابا کنار علی اکبر و فاطمه زهرای ۵ ساله نشسته است. فاطمه حسنی هم کمی‌دورتر دارد با عروسک‌هایش بازی می‌کند.

سینی را روی میز می‌گذارد و بی مقدمه می‌گوید: می‌گم! تا قم که راهی نیست، اونجا هم گمونم شهر آبی مثل موج‌های آبی مشهد داره و میشه بچه‌ها رو برد اونجا.

همسرش نگاهی به فاطمه می‌کند و جواب می‌دهد: بذار یه نگاهی بندازم! گوشی‌اش را ورانداز می‌کند و لبخندی به گوشه لبش می‌نشیند. «بعلللله! قم هم یه سرزمین موج‌های آبی داره.»

علی اکبر که هشت سال بیشتر ندارد می‌پرد وسط حرفشان. «مامان! مگه من واسه موج‌های آبی انقده اصرار می‌کنم بریم مشهد؛ من دلم واسه خود امام رضا تنگ شده.»

مامان فاطمه از جمله پسرش قند توی دلش آب می‌شود و توی دلش خدا را شکر می‌کند. لبخند روی لب هر سه نفر می‌نشیند. بیمارستان با ۱۰ روز مرخصی فاطمه موافقت می‌کند. بابا هم که کارش سبک‌تر شده مرخصی می‌گیرد و ۵ نفری راهی مشهد می‌شوند.

پ.نوشت: عکس تزئینی است

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.